میلا د نور
دست ا فشانی کنید ای عاشقان منجی رسید دور ظلم شب سرآ مد صبح امّید م د مید
آ مدی وباز شادی در درون جان شکفت خنده بر لب ها نشست و غصّه از دلها رمید تا صدای گام هایت را شنید م ای بهار اشک شوقی بر رخم ازچشم خون پالا چکید
چون طنین نام تو پیچید در گوش ستم خوا ب خوش از چشم خفّاشان بداختر پرید
تا که پیک صبحد م پیغام میلا د ت رساند قلبم از شادی میان سینه ی پر غم تپید
شد جمال آ فتا ب فتح از تو پر فروز دا ده نور تو شکست شب پرستان را نوید
ای دوای دردمندان تو بیا کز انتظار پشت دل درزیر بار محنت هجران خمید
تا گل نرگس شکوفا شد به عسکری خونم از مستی به سوی چهره ی زردم دوید
پایکوبان شد ضمیرم از ظهور مهر تو شادمان گردیده خاطرتا وجودت شد پدید
تا فروغ روی خوبت دید مهتاب سپهر قامتش همچون کمان شد پرده برعارض کشید
مژده بادا بر تما م خستگان تیر ظلم تیغ تیز حق عیان شد پیکر با طل درید
دوستان چشم انتظارند ای امید جان بیا دیده ی شیدا سیه شد یک گل وصلت نچید
یوسف زهرا بیا شاهد زدست عشق تو زهر فرقت را چشید و از همه عا لم برید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر