۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

السلام علیک یا جواد الائمه

 

بشکن ای بغض

آه! چه سخت است زندگی با دشمن؛ دشمن خانگی! دشمنی که گزنده‏ترین سایه بر دیوار است و زشت‏ترین خار، بر سینه‏ی افکار.
کاش آفتاب نتابد! بر شهری که حق نمک، زهر است! و حق مهربانی، ستم!
آه، ای وسعت اندوه در بغض نگاهم! چرا نمی‏شکنی؛ تا مژه هایم از فانوسِ اشک لبریز شوند و لحظه هایم از عطر باران، سرشار! هوای مرثیه در سر دارم:
دلم دارد هوای گریه، امشب     صفا دارد صفای گریه، امشب
ببار ای اشکِ خونین قطره قطره     دو چشمم را به جای گریه، امشب
گویی «مدینه»، همیشه عهده‏دار اندوه «عراق» است، که گنجینه‏ی غم و غربت و فراق است! بارها، پیام رسانان سیه پوش، آسمان مدینه را به سوگِ ستارگانش فراخوانده‏اند و مویه‏ی مادران، تبسّم از نگاه خورشید زدوده است.
اینک نوبت اندوهانِ مردی از تبار نور است؛ مولایی آراسته به خدایی‏ترین اندیشه و علم؛ که مدعیانِ فخر و وقار، در حضورش، مثل یخ، آب می‏شدند و تشنگان بصیرت و کمال، از سایه سار حضورش، سیراب.
ملکوت وجودش به گواهیِ دوست و دشمن، آسمانی و صداقت حضورش، آکنده از مهربانی بود. امّا به اشراق نگاهش، ایمان نداشتند و به ارتفاعِ تواضعش رشک می‏بردند.
سلام به اشک! سلام بر غم! سلام بر غربت تو و بر تمام تنهایی‏ات، مظلوم، یا جواد الائمه!
هر چند دست ما از آستان تو کوتاه است؛ امّا دل بر ضریح دیر آشنای تو بسته‏ایم؛ تا با کرامت ازلی‏ات، گره گشای آرزومندی ما باشی. مولا جان! به صداقت اشک‏ها قسم، که نیازمندانِ آستان توایم؛ جرعه‏ای از دریای معرفت ما را بنوشان!
سخاوت، آبرو از نگاه تو گرفته وَ جود، مدیون دست‏های توست. نفرین بر دشمنانِ نمک ناشناس تو باد؛ که بهار جوانی‏ات را به خزان خیانت فروختند و آتشِ اندوه و اشک و حسرت، در نگاه ملکوت افروختند.

می‏شود تکثیر با یادت تمامِ اشک‏ها     بر تو باد، ای آسمانی دل، سلام اشک‏ها
مثل بارانی‏ترین فصلی که می‏گیرد دلم     یک جهان، اندوه دیدم، در پیام اشک‏ها

 


سید علی اصغر موسوی

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر